راه ما از راه اهالی سیاست جداست
به قلم اسکالپل
تقدیم به ارواح مطهر شهدای عملیاتهای خیبر و بدر
فضای سیاسی کشور انتخاباتی شده است!
این از پر تکرارترین جملات این روزهای مطبوعات و رسانههای مجازی است. اینکه چرا این جمله اینقدر تکرار میشود دلیلش واضح است؛ بزرگترین اتفاق سیاسی کشور برای ۴ سال آینده تا چند ماه دیگر رقم میخورد و مسئولیت اجرایی کشور به فرد دیگری انتقال مییابد؛ به همین سادگی! اهالی سیاست اما این جمله را به گونهای به زبان میرانند که تو گویی دارند خبر از قیامت میدهند؛ اذا وقعت الواقعة! هر جور که حساب کنی و هر برداشتی که داشته باشی، خواه مثل من «به همین سادگی» از آن عبور کنی و خواه آنرا آنقدر مهم بدانی که سرنوشت همه چیز، از آینده اقتصاد و سیاست و فرهنگ و اخلاق و اجتماع تا مذاکرات هستهای و مذاکره با آمریکا و قیمت دلار و مرغ و سکه و پراید و پسته را وابسته به آن بدانی، فرقی نمیکند؛ فضای سیاسی کشور انتخاباتی شده است! ولی معلوم نیست فضای دلها چه بلایی بر سرش آمده که در هیاهوهای سیاسی، با یاد امام و شهدا دیگر به کربلا که نمیروند هیچ، سری به خودشان هم نمیزنند لااقل تا ببینند که در کدام وادی نفسانی سرگشته و گمگشته شدهاند. تو گویی پذیرفتن مسئولیت در جمهوری اسلامی آنهم مسئولیت اجرایی کشور، بازی است.
در فضای سیاسی – اجتماعی امروز، ما را «جوانان حزباللهی»، «جوانان انقلابی» و از این قبیل مینامند. بسیار خب، اگر چنین است، معتقدیم بر این مدعا وظایفی هم مترتب است. و به حکم همین وظیفه هم معتقدیم که هر وقت مدعیان آرمانهای انقلاب آرمانها را فراموش کردند، بر ما تکلیف است، بل فرض است که آنها را متذکر سازیم. چرا؟ چون ما این امتیاز را داریم که قریبالعهدتر به مبدأ هستیم و هنوز خدا فراموش نشدهایم. اگر آرمان فراموش هم نشدهایم، از همین جهت است. لذا بر جوانان حزباللهی، یا انقلابی – یا هر چه – فرض است که هر وقت فضای سیاسی کشور انتخاباتی میشود، این حرف شهید بهشتی را به یاد مدعیان آورند که «هرکس در جمهوری اسلامی مسئولیت قبول میکند یا عاشق است یا دیوانه» ؛ باشد که رستگار شوند! در زمانی که ندای رهبر انقلاب از چندی قبل به ارشاد و تذکر و هشدار در باب انتخابات ریاست جمهوری بلند است، بعضی جوری حرف میزنند و مصاحبه میکنند که زبانم لال، سودای قدرت و جاه و مقام را میتوانی در حرفهایشان بخوانی که تصادفا از ابراز آن ابایی هم ندارند. انگار همین چند وقت پیش نبود که رهبر انقلاب فرمودند ممکن است کسانى که در سطوح دیگرى کار میکنند، ابعاد این سنگینى را هم بعضاً تشخیص ندهند که چقدر این بار سنگین است. آن کسانى که وارد میدان میشوند، باید کسانى باشند که در خود توانائى کشیدن این بار را بیابند. بعضیها اما از هم اکنون با چنان اعتماد به نفسی از حضور خود در میان کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری خبر میدهند که تو گویی قرار است یک نهاد دولتی مثل فرمانداری یک شهرستان را مدیریت کنند. علیرغم اینکه مصادیق عدم توانایی در کشیدن بار مسئولیت مقابل چشم همگان است، باز این چه اصراری است که برخی با مشخص بودن تراز قابلیتهایشان برای ورود به میدان دارند؟ در قحطی عشاق، نکند آقایان دیوانه شدهاند؟!! در این بین، بعضی هم انگار که قضیهشان پذیرفتن مسئولیت نیست و مترصد فرصت برای گرفتن انتقام شکستها هستند. بعضی دیگر هم انگار گمان کردهاند انقلابی که با مجاهدت و شهادت صدها هزار شهید پیروز و تا امروز با چنگ و دندان حفظ شده است، میراث پدرشان است! بعضی هم تو گویی اینگونه فکر میکنند که شهدا که نیستند؛ امام (ره) هم که سالهاست سفر کرده؛ و اکنون در زمانی که امام خامنهای (روحی فداه) کار را بر گرده صبر گذاشته، وقت دیدن خواب صندلی است. العیاذ بالله. و خطرناکتر از همه همین سودای قدرت است. براستی نسبت این حرفها که این روزها از زبان برخی اهالی سیاست در اظهار نظرهایشان میخوانیم با خدمت و خدمتگزاری و اقامه عدل و دفاع از استقلال و شرف جمهوری اسلامی و پاسداری خون شهدا چیست؟ فضای سیاسی کشور انتخاباتی شده است و اهوای نفسانی در دلهای برخی از اهالی سیاست موج میزند و تو گویی گوشهایشان بر عتاب عارفانه امام (ره) به بنیصدر که «حب الدنیا رأس کل خطیئة» بسته است…
راه ما از راه اهالی سیاست جداست! اما ما «فضای انتخاباتی کشور» را رصد میکنیم و غفلت نخواهیم کرد و گوش به اشارات و ارشادات رهبر انقلاب (روحی فداه) داریم. اهالی سیاست یک روز حرف از «انتخابات آزاد» میزنند و روز دیگر که مورد عتاب رهبر انقلاب قرار گرفتند، حرف از انتخاباتی که «دشمن» باید استاندارد بودن آنرا تأیید کند! و بین این حرف با سخن امام خامنهای (زید عزه) که: دشمن حواسش به انتخابات است و اگر میتوانستند کارى میکردند که اصلاً انتخابات انجام نگیرد ، اختلاف از زمین تا آسمان است.
اهالی سیاست یک روز میگویند «میآییم مگر اینکه کاندیدایی را ببینیم که توان اداره کشور را دارد» و یک روز میگویند «نمیآییم مگر اینکه کاندیداهای موجود نتوانند کشور را اداره کنند» و میان این حرف با وصیتنامه امام (ره) که «با رفتن یک خدمتگزار در سد آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند» تفاوت از دنیا تا آخرت است. آقایان اسیر «من» خود هستند و امام (ره) «من» خود را در خدا فانی کرده بود و خبری از من در وجودش نبود. در عجبم از اینکه اینها با امام (ره) نشستند و برخواستند و از سلوک او هییییییییچ بهرهای نبردند.
راه ما از راه اهالی سیاست که یک روز در «بهارستان» دست به کاری میزنند که «ولی فقیه» آنرا «خلاف شرع» مینامد و روز بعد، با نامه، از «توجه هوشمندانه» رهبر انقلاب به «ضرورت حفظ و تقویت وحدت در شرایط خطیر کنونی» سپاسگذاری (!) میکنند، جداست. وقتی «ولی فقیه» که در مقام نیابت امام معصوم (عج) است به آدم بگوید کارش «خلاف شرع» بوده؛ جا دارد آدم یک تکان جدی بخورد. یاد شهیدان عشق زنده و جاوید باد؛ زمانی که امام (ره) در اثنای جنگ حکم کرده بود که اگر کسانی با ارتش همکاری و هماهنگی نداشته باشند این شرعاً تخلف محسوب میشود، این حکم، خواب از چشمان «مهدی باکری» ربوده بود و او را نیمه شب از جزایر مجنون به تهران و دفتر «آقای خامنهای» (رئیس جمهور وقت) کشانده بود تا از ایشان سؤال کند که حالا که خلاف شرع کرده تکلیفش چیست؟ واقعا عشاق تمام شدهاند! مگر ارسال یک نامه یا حتی تماس تلفنی با دفتر ریاست جمهوری، آن وقتها چقدر آب میخورده که فرمانده لشکر عاشورا مسئولیتش را در شرایط خطیر بعد از عملیات خیبر رها کرده و آنهمه راه را فقط بخاطر بیست دقیقه کوبیده و از جزایر مجنون به تهران آمده؟ میترسم بگویم که راه ما راه شهداست؛ زیرا که هنوز نتوانستهایم آنرا به شهدا ثابت کنیم. شهید احمد کاظمی گفته بود «راه شهدا، راه معامله کردن با خداست» و ما هنوز دست از مخالفت با خدا بر نداشتهایم چه برسد به وارد معامله شدن با خدا. اما در این شک نداریم که راه ما از راه اهالی سیاست جداست. در این وانفسا بر ما وظیفه است که به هر جان کندنی است نگذاریم حرف امام (ره) بر زمین بماند و نگذاریم که «پیشکسوتان جهاد و شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره به فراموشی سپرده شوند» که والله العلی العظیم این قصورها و غفلتها در ادای مسئولیتها که اتفاق میافتد از فراموشی شهدا و به تبع آن راه شهداست. اگر یاد قیامتی که در آن شهدا یقه ما را خواهند چسبید بر دل غالب شد، به جان خودم (!) بساط اهوای نفسانی جمع میشود. زمان جنگ رسم بود هرکس اشتباهی میکرد به او میگفتند «فردا جواب شهدا را چه میدهی؟»
اسفندماه، باز هم با خاطره «خیبر» و «بدر» و مجنون و حفظ آبروی اسلام و پیکرهای سر جدای حاج همت و علی اکبر جوادی و دجله و قایقی که با پیکر سردار عاشورا روی دجله تکه تکه شد از راه رسیده است و چشم به روی هم که بگذاری تمام میشود و یکهو میبینی که به سیزده بدر رسیدهای! رسم زمان است که میآید و میرود؛ و حواست که نباشد تو را هم با خود میبرد و میبینی که حماسه شهادت حمید باکری کنار پل شحیطات در جزیره جنوبی، دیگر دل تو را به کربلا که هیچ، به در خانه دل خودت هم نمیبرد تا ببینی در کدام وادی نفسانی سرگشته و گمگشته شدهای.
آه! بچههای خیبر و بدر… بجای شفاعت، معذرت! کدام گوش است، کدام دل است، کدام عشق است که در این وانفسا بنشیند تا حکایت جدا شدن سر علی اکبر جوادی را با راکتی که از هواپیمای عراقی بسوی او بر روی جاده العماره – بصره شلیک شد یا ترکش توپی را که سر حاج همت را با خود برد یا آن موشک نامرد آرپیجی که مهدی باکری را در موج آتش به دریا رساند را به یک جو معرفت بخرد؟ اگر سخن سید شهیدان اهل قلم که «شهادت، جانمایه انقلاب اسلامی است» درست باشد، پس انقلاب اسلامی حیاتش را و نظام جمهوری اسلامی بقایش را تا امروز مدیون و وامدار هیچ چیز جز شهادت شما نیست. امام خامنهای که جان ما فدای او باد هم امروز در پاسخ به شماتت آن روحانینما میگوید: «اگر این خونها نبود امروز این عمامه بر سر من و شما نبود». تکلیف ما که دیگر روشن است. ما «مدیون» شمائیم و خدا شاهد است که این حرف فراتر از یک سخن ژورنالیستی است. اینکه این طوفانهای سهمگین تبلیغاتی که بیست و چهار ساعته بر ضد جمهوری اسلامی میوزند و این افکار مسمومی که این سالها مثل خون با سلولهای ما آشنا بوده، ما را با خود نبرده و ما پای کار انقلاب اسلامی و نظام هستیم، این از برکت خون شماست و لا غیر.
راه ما از راه اهالی سیاست جداست. اهالی سیاست وصیتنامههای شهدا را نمیخوانند. وصیت شهید «علی تجلایی» دارد خاک میخورد و این فراز وصیتنامه او قبل از خودش در قیامت یقه ما را خواهد چسبید:
«برادران مسئـول! اگر به طـور مستمـر در جهت پیشبـرد اهداف انقلاب، شبـانه روز فعالیت میکنید، به عدالت در کارهایتان و تصمیم گیریهایتان به عنوان یک مرز ایمان داشته باشید. اگر این مرز شکسته شـود و پای انسان به آن طرف مرز برسد، دیگر حـد و قانونـی را برای خـود نمی شناسد. عدالت را فدای مصلحت نکنید.»




