راه ما از راه اهالی سیاست جداست

به قلم اسکالپل

تقدیم به ارواح مطهر شهدای عملیات‌های خیبر و بدر

فضای سیاسی کشور انتخاباتی شده است!
این از پر تکرارترین جملات این روزهای مطبوعات و رسانه‌های مجازی است. اینکه چرا این جمله اینقدر تکرار می‌شود دلیلش واضح است؛ بزرگترین اتفاق سیاسی کشور برای ۴ سال آینده تا چند ماه دیگر رقم می‌خورد و مسئولیت اجرایی کشور به فرد دیگری انتقال می‌یابد؛ به همین سادگی! اهالی سیاست اما این جمله را به گونه‌ای به زبان می‌رانند که تو گویی دارند خبر از قیامت می‌دهند؛ اذا وقعت الواقعة! هر جور که حساب کنی و هر برداشتی که داشته باشی، خواه مثل من «به همین سادگی» از آن عبور کنی و خواه آنرا آنقدر مهم بدانی که سرنوشت همه چیز، از آینده اقتصاد و سیاست و فرهنگ و اخلاق و اجتماع تا مذاکرات هسته‌ای و مذاکره با آمریکا و قیمت دلار و مرغ و سکه و پراید و پسته را وابسته به آن بدانی، فرقی نمی‌کند؛ فضای سیاسی کشور انتخاباتی شده است! ولی معلوم نیست فضای دلها چه بلایی بر سرش آمده که در هیاهوهای سیاسی، با یاد امام و شهدا دیگر به کربلا که نمی‌روند هیچ، سری به خودشان هم نمی‌زنند لااقل تا ببینند که در کدام وادی نفسانی سرگشته و گمگشته‌ شده‌اند. تو گویی پذیرفتن مسئولیت در جمهوری اسلامی آنهم مسئولیت اجرایی کشور، بازی است.
در فضای سیاسی – اجتماعی امروز، ما را «جوانان حزب‌اللهی»، «جوانان انقلابی» و از این قبیل می‌نامند. بسیار خب، اگر چنین است، معتقدیم بر این مدعا وظایفی هم مترتب است. و به حکم همین وظیفه هم معتقدیم که هر وقت مدعیان آرمان‌های انقلاب آرمان‌ها را فراموش کردند، بر ما تکلیف است، بل فرض است که آنها را متذکر سازیم. چرا؟ چون ما این امتیاز را داریم که قریب‌العهدتر به مبدأ هستیم و هنوز خدا فراموش نشده‌ایم. اگر آرمان فراموش هم نشده‌ایم، از همین جهت است. لذا بر جوانان حزب‌اللهی، یا انقلابی – یا هر چه – فرض است که هر وقت فضای سیاسی کشور انتخاباتی می‌شود، این حرف شهید بهشتی را به یاد مدعیان آورند که «هرکس در جمهوری اسلامی مسئولیت قبول می‌کند یا عاشق است یا دیوانه» ؛ باشد که رستگار شوند! در زمانی که ندای رهبر انقلاب از چندی قبل به ارشاد و تذکر و هشدار در باب انتخابات ریاست جمهوری بلند است، بعضی جوری حرف می‌زنند و مصاحبه می‌کنند که زبانم لال، سودای قدرت و جاه و مقام را می‌توانی در حرف‌هایشان بخوانی که تصادفا از ابراز آن ابایی هم ندارند. انگار همین چند وقت پیش نبود که رهبر انقلاب فرمودند
ممکن است کسانى که در سطوح دیگرى کار می‌کنند، ابعاد این سنگینى را هم بعضاً تشخیص ندهند که چقدر این بار سنگین است. آن کسانى که وارد میدان می‌شوند، باید کسانى باشند که در خود توانائى کشیدن این بار را بیابند. بعضی‌ها اما از هم اکنون با چنان اعتماد به نفسی از حضور خود در میان کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری خبر می‌دهند که تو گویی قرار است یک نهاد دولتی مثل فرمانداری یک شهرستان را مدیریت کنند. علیرغم اینکه مصادیق عدم توانایی‌ در کشیدن بار مسئولیت مقابل چشم همگان است، باز این چه اصراری است که برخی با مشخص بودن تراز قابلیت‌هایشان برای ورود به میدان دارند؟ در قحطی عشاق، نکند آقایان دیوانه شده‌اند؟!! در این بین، بعضی هم انگار که قضیه‌شان پذیرفتن مسئولیت نیست و مترصد فرصت برای گرفتن انتقام شکست‌ها هستند. بعضی دیگر هم انگار گمان کرده‌اند انقلابی که با مجاهدت و شهادت صدها هزار شهید پیروز و تا امروز با چنگ و دندان حفظ شده است، میراث پدرشان است! بعضی هم تو گویی اینگونه فکر می‌کنند که شهدا که نیستند؛ امام (ره) هم که سالهاست سفر کرده؛ و اکنون در زمانی که امام خامنه‌ای (روحی فداه) کار را بر گرده صبر گذاشته، وقت دیدن خواب صندلی است. العیاذ بالله. و خطرناکتر از همه همین سودای قدرت است. براستی نسبت این حرف‌ها که این روزها از زبان برخی اهالی سیاست در اظهار نظرهایشان می‌خوانیم با خدمت و خدمتگزاری و اقامه عدل و دفاع از استقلال و شرف جمهوری اسلامی و پاسداری خون شهدا چیست؟ فضای سیاسی کشور انتخاباتی شده است و اهوای نفسانی در دلهای برخی از اهالی سیاست موج می‌زند و تو گویی گوش‌هایشان بر عتاب عارفانه امام (ره) به بنی‌صدر که «حب الدنیا رأس کل خطیئة» بسته است…

راه ما از راه اهالی سیاست جداست! اما ما «فضای انتخاباتی کشور» را رصد می‌کنیم و غفلت نخواهیم کرد و گوش به اشارات و ارشادات رهبر انقلاب (روحی فداه) داریم. اهالی سیاست یک روز حرف از «انتخابات آزاد» می‌زنند و روز دیگر که مورد عتاب رهبر انقلاب قرار گرفتند، حرف از انتخاباتی که «دشمن» باید استاندارد بودن آنرا تأیید کند! و بین این حرف با سخن امام خامنه‌ای (زید عزه) که: دشمن حواسش به انتخابات است و اگر می‌توانستند کارى می‌کردند که اصلاً انتخابات انجام نگیرد ، اختلاف از زمین تا آسمان است.
اهالی سیاست یک روز می‌گویند «می‌آییم مگر اینکه کاندیدایی را ببینیم که توان اداره کشور را دارد» و یک روز می‌گویند «نمی‌آییم مگر اینکه کاندیداهای موجود نتوانند کشور را اداره کنند» و میان این حرف با وصیتنامه امام (ره) که «با رفتن‌ یک‌ خدمتگزار در سد آهنین‌ ملت‌ خللی‌ حاصل‌ نخواهد شد که‌ خدمتگزاران‌ بالا و والاتر در خدمتند» تفاوت از دنیا تا آخرت است. آقایان اسیر «من» خود هستند و امام (ره) «من» خود را در خدا فانی کرده بود و خبری از من در وجودش نبود. در عجبم از اینکه اینها با امام (ره) نشستند و برخواستند و از سلوک او هییییییییچ بهره‌ای نبردند.
راه ما از راه اهالی سیاست که یک روز در «بهارستان» دست به کاری می‎زنند که «ولی ‌فقیه» آنرا «خلاف شرع» می‌نامد و روز بعد، با نامه، از «توجه هوشمندانه» رهبر انقلاب به «ضرورت حفظ و تقویت وحدت در شرایط خطیر کنونی» سپاسگذاری (!) می‌کنند، جداست. وقتی «ولی فقیه» که در مقام نیابت امام معصوم (عج) است به آدم بگوید کارش «خلاف شرع» بوده؛ جا دارد آدم یک تکان جدی بخورد. یاد شهیدان عشق زنده و جاوید باد؛ زمانی که امام (ره) در اثنای جنگ حکم کرده بود که اگر کسانی با ارتش همکاری و هماهنگی نداشته باشند این شرعاً تخلف محسوب می‌شود، این حکم، خواب از چشمان «مهدی باکری» ربوده بود و او را نیمه شب
از جزایر مجنون به تهران و دفتر «آقای خامنه‌ای» (رئیس جمهور وقت) کشانده بود تا از ایشان سؤال کند که حالا که خلاف شرع کرده تکلیفش چیست؟ واقعا عشاق تمام شده‌اند! مگر ارسال یک نامه یا حتی تماس تلفنی با دفتر ریاست جمهوری، آن وقت‌ها چقدر آب می‌خورده که فرمانده لشکر عاشورا مسئولیتش را در شرایط خطیر بعد از عملیات خیبر رها کرده و آنهمه راه را فقط بخاطر بیست دقیقه کوبیده و از جزایر مجنون به تهران آمده؟ می‌ترسم بگویم که راه ما راه شهداست؛ زیرا که هنوز نتوانسته‌ایم آنرا به شهدا ثابت کنیم. شهید احمد کاظمی گفته بود «راه شهدا، راه معامله کردن با خداست» و ما هنوز دست از مخالفت با خدا بر نداشته‌ایم چه برسد به وارد معامله شدن با خدا. اما در این شک نداریم که راه ما از راه اهالی سیاست جداست. در این وانفسا بر ما وظیفه است که به هر جان کندنی است نگذاریم حرف امام (ره) بر زمین بماند و نگذاریم که «پیشکسوتان جهاد و شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره به فراموشی سپرده شوند» که والله العلی العظیم این قصورها و غفلت‌ها در ادای مسئولیت‌ها که اتفاق می‌افتد از فراموشی شهدا و به تبع آن راه شهداست. اگر یاد قیامتی که در آن شهدا یقه ما را خواهند چسبید بر دل غالب شد، به جان خودم (!) بساط اهوای نفسانی جمع می‌شود. زمان جنگ رسم بود هرکس اشتباهی می‌کرد به او می‌گفتند «فردا جواب شهدا را چه میدهی؟»

اسفندماه، باز هم با خاطره «خیبر» و «بدر» و مجنون و حفظ آبروی اسلام و پیکرهای سر جدای حاج همت و علی اکبر جوادی و دجله و قایقی که با پیکر سردار عاشورا روی دجله تکه تکه شد از راه رسیده است و چشم به روی هم که بگذاری تمام می‌شود و یکهو می‌بینی که به سیزده بدر رسیده‌ای! رسم زمان است که می‌آید و می‌رود؛ و حواست که نباشد تو را هم با خود می‌برد و می‌بینی که حماسه شهادت حمید باکری کنار پل شحیطات در جزیره جنوبی، دیگر دل تو را به کربلا که هیچ، به در خانه دل خودت هم نمی‌برد تا ببینی در کدام وادی نفسانی سرگشته و گمگشته شده‌ای.
آه! بچه‌های خیبر و بدر… بجای شفاعت، معذرت! کدام گوش است، کدام دل است، کدام عشق است که در این وانفسا بنشیند تا حکایت جدا شدن سر علی اکبر جوادی را با راکتی که از هواپیمای عراقی بسوی او بر روی جاده العماره – بصره شلیک شد یا ترکش توپی را که سر حاج همت را با خود برد یا آن موشک نامرد آر‌پی‌جی که مهدی باکری را در موج آتش به دریا رساند را به یک جو معرفت بخرد؟ اگر سخن سید شهیدان اهل قلم که «شهادت، جانمایه انقلاب اسلامی است» درست باشد، پس انقلاب اسلامی حیاتش را و نظام جمهوری اسلامی بقایش را تا امروز مدیون و وامدار هیچ چیز جز شهادت شما نیست. امام خامنه‌ای که جان ما فدای او باد هم امروز در پاسخ به شماتت آن روحانی‌نما می‌گوید: «اگر این خون‌ها نبود امروز این عمامه بر سر من و شما نبود». تکلیف ما که دیگر روشن است. ما «مدیون» شمائیم و خدا شاهد است که این حرف فراتر از یک سخن ژورنالیستی است. اینکه این طوفان‌های سهمگین تبلیغاتی که بیست و چهار ساعته بر ضد جمهوری اسلامی می‌وزند و این افکار مسمومی که این سالها مثل خون با سلولهای ما آشنا بوده، ما را با خود نبرده و ما پای کار انقلاب اسلامی و نظام هستیم، این از برکت خون شماست و لا غیر.
راه ما از راه اهالی سیاست جداست. اهالی سیاست وصیتنامه‌های شهدا را نمی‌خوانند. وصیت شهید «علی تجلایی» دارد خاک می‌خورد و این فراز وصیتنامه او قبل از خودش در قیامت یقه ما را خواهد چسبید:
«برادران مسئـول! اگر به طـور مستمـر در جهت پیشبـرد اهداف انقلاب، شبـانه روز فعالیت می‌کنید، به عدالت در کارهایتان و تصمیم گیری‌هایتان به عنوان یک مرز ایمان داشته باشید. اگر این مرز شکسته شـود و پای انسان به آن طرف مرز برسد، دیگر حـد و قانونـی را برای خـود نمی شناسد. عدالت را فدای مصلحت نکنید.»

اسکالپل

مَیگ بَی آمکینگان !!!

مَیگ بَی آمکینگان
اونایی که بچه دارنداگه میتونن ترجمه کنن  
نمی دونم چرا چند روزه بی دلیل یه دفعه این جمله رو میگه.
میگم شاید بچه است دلش پاکه میخواد جلوجلو فتنه رو خنثی کنه
یعنی یه همچین بچه ولایتمداری داریم ان شاالله

خدا همه بچه ها وبزرگترهارو عاقبت بخیر و پیروولایت وشهیدرکاب حضرت مهدی ارواحناله الفداه کنه.آمین

واسه اونایی که نتونستن ترجمه کنن:مرگ بر آمریکا

فرهنگ مصرف کننده

  به قلم میلاد سلطانی آزاد وبلاگ دل نوشته های من

مدت‌ها بود می‌خواستم داستان شیر در آلمان را بنویسم که انگار حالا فرصت مناسبی است.
چند وقتی است‌ آجیل و علی‌الخصوص پسته نقل محافل و پیامک‌ها و سایت‌ها شده‌است...
حتما تا به حال این  رایانامه را خوانده‌اید(البته مهم اصل موضوع است و نه اعداد و ارقام آن):

« یک روز صبح در کشور آلمان

مردمی که برای خرید شیر آمده بودند، در کمال تعجب دیدند شیری که تا دیروز 1یورو فروخته می‌شد، امروز 1.5 یورو عرضه می‌شود. هیچ کس سر و صدا و اغتشاشی نکرد اما، هیچ کس هم شیر نخرید.
بطری‌های شیر به کارخانه مرجوع شد و همان شب آنگلا مرکل از تلویزیون رسمی آلمان بصورت زنده از مردمان کشورش بابت این گرانی عذرخواهی کرد و از فردا شیر دوباره به قیمت 1 یورو توزیع شد ...!

یک روز صبح در کشور ايران

یک روز صبح در کشور ايران مردمی که برای خرید شیر آمده بودند، در کمال تعجب دیدند شیری که تا دیروز 350 تومان فروخته می‌شد، امروز 750 تومان عرضه می‌شود. همه کس سر و صدا و اغتشاشی كردند اما، همه هم شیر خریدند و حتی از نياز روزانه نيز بيشتر خريدند !
پاكت های شیر به کارخانه مرجوع نشد و همه به فروش رسيد حتی در بازار ناياب نيز شد و فردای همان روز مجددا قيمت شير افزايش پيدا كرد و به 1350 تومان رسيد و همچنان مردم خريدند و كسی هم عذرخواهی نكرد و شير نيز توزيع شد .....!

ايرانی ها به اين خاطر كه انفرادی فكر می‌كنند، هيچ وقت مثل آلمانی‌ها يا ساير جوامع نمی‌توانند جلوی مشكلات بايستند. رفتار انفرادی به ضرر همه تمام می‌شود. هر كس می‌خواهد كلاه خود را بردارد و فرار كند. با اين استدلال كه اگر من نكنم ديگران اين كار را خواهند كرد »

البته من با قید هیچ وقت در بند آخر موافق نیستم اما باور کنیم مردم در آن‌چه پیش می‌آید سهیم و دخیل هستند و همه چیز به گردن مجریان و مسئولین یک موضوع نیست.
خوشتان بیاید یا که خیر باید قبول کنیم که در کمتر مواردی فرهنگ مصرف‌کنندگی درست داشته‌ایم.
یادم هست هنگامی که قیمت مرغ آنلاین(!) اوج می‌گرفت صف‌های طویلی در مقابل مرغ‌فروشی‌ها شکل گرفته بود. مرغ هفت هزار تومانی با هزار خواهش و تمنّای مردم به مشتری فروخته می‌شد. همه می‌نالیدند امّا همه می‌خریدند.
نکته‌ی جالبی که از آن روزها در خاطرم هست و ماندگار هم خواهد بود این است که در بحبوحه‌ی گرانی مرغ، مسئول توزیع در استان قم در خبری می‌گفت مصرف و توزیع روزانه‌ی ما در روزهای عادی 40 تن مرغ می‌باشد. امّا در این روزهای گرانی توزیع مرغ به بیش از 120 تن ( بیشتر از 3 برابر ) رسیده و باز هم تقاضا وجود دارد!

نمی‌دانم مردم 3 برابر شده بودند یا بدون مرغ روزمان شب نمی‌شد. شما ربطش را بیابید.
این‌ها همه نشان از آن است که هنوز فرهنگ درست مصرف و مصرف‌کننده در کشورمان واژه‌ی غریبی است.
علتش هم مربوط به دیروز و امروز نیست. علتش را باید در دوران کودکی و مدرسه و دانشگاه جستجو کرد.
یادتان هست آخر سال که می‌شد یا پس از تعطیلات نوروز همه با هم قرار می‌گذاشتیم که مثلا در این روز مدرسه نیاییم و تعطیل کنیم. داستان تکراری این بود که هیچ وقت به هم اعتماد نداشتیم و جمع کثیری در آن روز حضور به هم می‌رساندند و دلیلشان جالب بود: «می‌خواستم ببینم کیا میان و زیر حرفشون می‌زنن!» همین می‌شود که به روزگار جوانی و میانسالی نمی‌توانیم از پسِ شیر و مرغ برآییم! حکایت عرضه و تقاضای طلا و سکه و دلار هم در این قسم می‌گنجد.

چند وقتی است‌ آجیل و علی‌الخصوص پسته نقل محافل و پیامک‌ها شده‌است...
هر روز بر این موج افزوده می‌شد تا این که یکشنبه شب و برنامه‌ی پایش از راه رسید. خروجی نظرسنجی این برنامه نشان‌ می‌دهد که انگار کم‌کم برخی واژه‌های غریب دارند برایمان آشنا می‌شوند.
این چند وقت که موج پیامک‌ها و پیام‌های سایت‌ها و ... راه افتاده است، هر کسی دلیلی برای این‌کار اعلام می‌کند؛ از همدردی با خانواده‌های آبرومند و تقارن با ایّام فاطمیه گرفته تا مبارزه با گران‌فروشی و ... اصلا جدای از همه‌ی این‌ها: برای یاد‌گرفتن فرهنگ درست مصرف.
این‌ها را که می‌گویی خیلی‌ها (به یاد دوران مدرسه) می‌گویند شعار است و تو خودت انجام نمی‌دهی!
خیلی‌ها هم می‌گویند: «زشته، جلوی مهمون خوبیت نداره! بی‌کلاسیه! بعد میگن اینا خسیسن، آبرومون میره!»

البته خیلی‌ها هم برایشان جالب است و همراه می‌شوند. اگر از من حقیر می‌پرسید که خودم هم از بی‌کلاسی و این حرف‌ها بدم می‌آید! باور کنید این یک قلم عین باکلاسی است. نه بدون آجیل می‌میریم و نه ...

ولی یکبار هم که شده یاد می‌گیریم مردم هم در آن‌چه پیش می‌آید سهیم هستند و فرهنگ درست راهگشاست.
مَخلص کلام این که ما که امسال به دلیل سوگواری عید نداریم امّا اگر هم داشتیم کلاممان این بود:
ماامسال آجیل نمیخریم

اگر رهرو این رهی بسم‌الله ...

نمایشگاه مد ولباس فجر

سلام
نمیدونم از کجا باید شروع کنم؟؟؟

بله ،ازاونجایی شروع میکنم که دومین نمایشگاه بین المللی مدو لباس فجر واقع در مصلی بزرگ امام خمینی رحمة الله علیه شروع به کار کرده. امروز(یعنی درواقع دیروز که سه شنبه بود)شبکه محترم بازار گزارشی از این نمایشگاه پخش میکرد به صورت زنده، وقتی داشت با یکی از تولید کننده های مانتو بانوان صحبت میکرد به صورت کاملا به نظر بنده هدفمند استفاده از رنگ تیره در مانتو رو زیر سوال بردند وهمینطور نیروی انتظامی و در واقع گشت ارشاد وبه طور کلی آمرین به معروف و ناهیان از منکر رو !!!
حالا بگذریم که ما گشت ارشاد رو به صورت فعلی قبول نداریم واین مسائل ....

ایشون که اسم برندشون یادم رفته فرمودن:(تا جایی که حافظه ام کمک کرد حرفهای خودشونو نوشتم جز بعضی قسمتها که مضمون صحبتهاشون رو نوشتم)
همسر بنده که در دانشگاههای ایتالیا تحصیلات خودشون رو به پایان رسوندند طراح مانتوهای تولیدی برند ماهستند ودرکل از پارچه وطرح ودوخت همگی ایرانی هست(یه نکته مثبت)اما ما میخوایم بانوان ایرانی دیگه از رنگهای مشکی وسورمه ای دست بردارند به همین دلیل هم هست که از رنگهای شاد در تولیدمانتو استفاده کردیم.مانتوهای تولید ما همگام با طرح شیما هست این طرح توسط مسئولان فرهنگی اجرا شده به همین دلیل حتی اگه نیروی انتظامی هم بهشون گیر بده !!! وقتی این آرم که رو مانتو خورده به مسئولین نیروی انتظامی نشون بدن دیگه نیروی انتظامی باهاشون کاری نخواهد داشت !!!ما دوست داریم خانمها رنگ شاد استفاده کنند وتوجامعه حضور داشته باشن.اما خانمهای ما چون از شروع مدارس وحضور در جامعه همیشه رنگ تیره پوشیدند حالا براشون سخته که بیان و مثلا رنگ قرمز بپوشن.ما میخوایم این کارانجام بشه.
ومجری هم که سریع ماست مالی کرد دیگه طبق معمول.
یاد سریال کلاه پهلوی افتادم که چندین بار این جمله از طرف بازیگرایی که نقش همسر فرمانداررو بازی میکردند تکرار شد که باید چشمها به حضور زنهایی از جنس ما عادت کنه !!!
حالا ما که داریم تو جامعه این مسائل رو میبینیم اما اینکه یه تولید کننده بیاد رو آنتن زنده یه همچین حرفی رو بگه ......
آخه من نمیدونم یه خانم مگه چند ساعت بیرون از خونه هست؟؟؟مگه یه خانم تو خونه هم رنگهای تیره میپوشه که افسردگی بگیره؟؟؟اصلا اگه رنگ مشکی وسورمه ای بده چرا لباسهای مجلسی خودتون مشکیه؟؟؟
به قول اون خواننده (فکرکنم رضاصادقیه)مشکی رنگ عشقه. شماهم خیلی عرضه داری چشمت رو رو به همسر ومحارم خودت بازکن و لذت ببر نه اینکه منتظر باشی ناموس مردم رنگ شاد بپوشه وتو با دیدنش لذت ببری وشاد بشی.

خدا ما را از شر فتنه های آخر الزمان برهان.
خدایا همیشه بیشتر از خودم برای نسل بعد نگرانم شاید چون گرد وغبار فتنه تشخیص رو سخت تر میکنه.
خدایا عاقبت به خیرمون بفرما با شهادت در رکاب حضرت صاحب ارواحنا له الفداه.

دو سه روزی میهمان صفای دوکوهه بودیم

از نوشته های زیبای آقای حمید بناء

دو سه روزی میهمان صفای دوکوهه بودیم

سلام آقاسید مرتضی ...

آخرین روز اسفند سال 67 شما را در دوکوهه بارها دیده ایم. نمی دانم آن هنگام که متن گفتار برنامه را می نوشتید و یا آن زمانی که برش های نهایی تصاویر را کنار هم می چیدید، حال و هوای دل پاکتان چگونه بوده لکن از طنین به خاکستر نشستۀ صدایتان پیداست که در حسرت و فراق، آتش گرفته بودید. هر بار که نفس گرم دوکوهه ما را به حضور می طلبد، جملۀ ماندگار شما که گفتید: « اگر بپرسی دوكوهه كجاست، چه جوابی بدهیم؟ » در حجم بی انتهای بهت ما، ترکتازی می کند.

سید جان! اینروزها جوانان و نوجوانان ایران زمین، به زیارت یادمان دوکوهه می روند و بیاد صفای چشمان و حال خوش دلهای بسیجیانش، در حسینیۀ حاج همت، شور عشق شهادت را ندبه می کنند. خوب یادم هست که گفتید: « دوكوهه سال‌ها با شهدا زیسته است، با بسیجي‌ها، و از آنها روح گرفته است؛ روحی جاودانه » . حالا نسلهای نورس دیار سلمان، پای بر حریر خاطره هایی می گذارند که سالهاست بر گردۀ خستۀ دوکوهه سنگینی می کند.

آوینی عزیز! کاش می شد در اکران نوروزی امسال سینمای ایران، با من سخن بگو دوکوهۀ شما را اکران کنیم. هر چند ما معتقدیم که جای انقلاب واژه های شما، در محافل سینمای بی هویت اینروزهای ایران نیست. آری، آنروز که شما گفتید « جا دارد كه دوكوهه مزار عشاق باشد، زیارتگاه عشاقی كه از قافله‌ی شهدا جا مانده‌اند »، تکلیف حرفهای دوکوهه مشخص شد. ما در محکمۀ وجدانهای بیدار ثابت می کنیم که گوش خودپرستان و میهن فروشان سینمای ایران، لایق سخنان تو نیست.

استاد حرفهای عاشقانه! کاش بودید و اینروزهای دوکوهه را با دوربین مخلص شما، به رخ عالم می کشیدیم. کاش بودید و اسرار دوکوهه را، برای دلهای تشنۀ دانستن، افشا می نمودید. سیدجان! آن روز با بغض خیس چشمانتان گفتید « دوكوهه، تو یك پادگان نیستی، تو قطعه‌ای از خاك كربلایی، چرا كه یاران عاشورایی سیدالشهدا را به قافله‌ی او رسانده‌ای » و حالا ما سالهاست که کوله بار خویش را بسته ایم تا فرش سلیمانی درسهای دوکوهه، ما را به قافلۀ حضرت حسین علیه السلام برساند.

آقای سید مرتض آوینی! برخیز و بگو نسلهای پس از جنگ چگونه از معبر تنگ شهادت، عبور کنند؟ شما گفتید: « آری، ما از این موهبت برخوردار بودیم كه انسان دیدیم. ما یافتیم آنچه را كه دیگران نیافتند. ما همه‌ی افق‌های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه كردیم »، خوشا بحالتان لکن تکلیف ما چیست که در اطرافمان نه از شهید خبری هست و از فرهنگ شهادت. ما بچه بودیم که گفتند جنگ تمام شد. به سن جوانی که رسیدیم عده ای دم از اصلاحات زدند و با روزنامه های رنگی، حرفهای پوسیدۀ غرب را تحویل ما دادند. اینروزها هم عده ای با نقاب پیروی از ولایت، تیشه بر ریشۀ اعتقادات مردم می زنند.

هر چه بادا باد، ما هم از ایران فرار می کنیم و به دامان دوکوهه پناهنده می شویم. هر روز، زیر پرچم شهیدان سوگند می خوریم و تمام قوانین شهروندی جبهه ها را می پذیریم. بگذار ما را دنیا گریز بنامند، ما از دنیای پوچ بی تفاوتی ها گذشته ایم.

شهیدجان! نمی دانم آن زمانی که قلم شهیدشناستان را به دست می گرفتید، دلنوشته های شما از کدامین منبع کمال، بر زبان شیرینتان جاری می شد ؟ شما خطاب به دوکوهه گفتید: « اما از آن روز كه انسان بر این خاك زیسته است، آیا جز اصحاب عاشورایی سیدالشهداء [ع] كسی را مي‌شناسی كه بهتر از شهدای ما خدا را عبادت كرده باشد؟ ». کاش کسی پیدا شود و به این پرسش نسل ما پاسخ دهد که جنس عبادتهای ما خداپسندانه نیست یا تقدیر شهادت را از سرنوشت ما برداشته اند.

سید شهیدان اهل قلم! جایتان خالی. دو سه روزی همراه جمعی از دانش آموزان، میهمان صفای دوکوهه بودیم. کنار حوض حسینیۀ حاج ابراهیم همت، وضو گرفتیم و با خاطرات حاج محسن دین شعاری، هوایی کربلا شدیم. رد نفسهای به خون نشستۀ شهیدان سینه های بهت زدۀ نوجوانان را اسیر خود کرده بود. گویی دوباره لبهای دوکوهه به پای بسیجیان رسیده بود و نوای مولای یا مولای سحرگاهانش، راه بهشت را نشان می داد. جای شهید گلستانی خالی بود تا أللهم اجعل صباحنا صباح الصالحین را در گوش این امیدهای اسلام ایران زمزمه کند. شاید نامش سرقت باشد لکن این جملۀ شما را بدون اشارات نگارشی، بنام خودمان در وصف حال خوش دوکوهه، ثبت می کنیم: اینجا حرم راز است و پاسداران حریم آن، شهدایند؛ شهدایی كه در آن نماز شب اقامه كرده‌اند و با خدا راز گفته‌اند؛ شهدایی كه در حسینیه، چشم مكاشفه بر جهان غیب گشوده‌اند؛

شاید نسل ما لیاقت نداشته باشد که مصداق « دوكوهه، آیا دوست داری كه پادگان یاران امام مهدی نیز باشی؟ پس منتظر باش » شما شود. شاید هنوز هم دل دوکوهه در ازدحام قدمهای ما مغموم باشد لکن ما سربازان امام خامنه ای، در هنگامۀ امتحانهای سخت، ثابت خواهیم کرد که درس شهادت را از یاران حضرت خمینی کبیر(ره) آموخته ایم.

ای چرخ گردون، بگرد تا بگریم. ما مرد نبریم و هر زمان که ندای هل من ناصر اماممان بر ما جهاد را تکلیف کند، با کاف عشق تمام عالم را کربلا خواهیم کرد.


رزمنده

چقدر دلم تنگ شد برای دوکوهه بعد از خواندن این متن زیبا.
دلم یک کاروان باصفا واهل دل میخواهد تا راهی منازل شهدا شود...
یک کاروان از جاماندگان قافله شهدا.....
میشود امسال مهمانشان شویم؟؟؟

اللهم صل علی محمد وآل محم وعجل فرجهم

 آیت اله خوشوقت,تصویر,عکس,خوشوقت,khoshvaghtخوشوقت,آیت الله,تصویر,عکس,پرتره,علما,رحلت,چهره,عباس گودرزی,نقاشی,تصویرسازی

صراط مستقیم راه راست نیست؛

بلکه راهی است که از میان افراط و تفریط میگذرد

و آن همان اطاعت محض از تعالیم الهی و طی طریق بندگی است.

آیت الله خوشوقت

تلخندک

 

خاری در چشم دشمنان انقلاب !

ahmad jannati , احمد جنتی, آیت الله جنتیاحمد جنتی,آیت الله جنتی,امام جمعه تهران,جنتی,jannati,تصویر سازی,عباس گودرزی,چهره,پرتره,دیجیتال,نقاشی

آیت‌الله احمد جنتی در سوم اسفندماه سال ۱۳۰۵ در روستای لادان واقع در غرب اصفهان متولد شد.

پدر ایشان ملاهاشم لادانی از روحانیون بنام منطقه خود بودند.

با پیروزی‌ انقلاب‌، آیة‌ الله جنتی‌ مسؤولیتهای گوناگونی‌ بر عهده داشتند، اول قضاوت‌ در دادگاه‌های‌ انقلاب‌ و بعد همکاری در تدوین‌ و اصلاح‌ ساختار قضایی‌ کشور

ایشان هم‌ اکنون‌ عضو فقها و دبیر شورای‌ نگهبان‌ و امام‌ جمعۀ‌ موقت‌ تهران‌ است‌ که بسیار ولایتمدار و خاری در چشم دشمنان انقلاب است.
خدا حافظش باشه ان شاالله تا ظهور دولت یار....

تلخندک